پروژه از شیر گرفتن
گل پسرم، یکی از نگرانی های مامانا از جمله من پروژه شیر گرفتن بود، البته جنابعالی که شیر خشک می خوردی و به شیشه شیرت یه جورایی وابسته بودی و وقتی می خواستی بخوابی حتما باید شیر می خوردی و تو طول شب هم چندبار برای شیر بیدار می شدی تا اینکه تو خرداد ماه 95 تصمیم گرفتیم (من و مادر جون) که طی روز شیر کمتر بهت بدیم، یه نوبت صبح یه نوبت ظهر خوابیدنی و یه نوبت شب که البته شبا زیاده روی می کردی و بله........صبحها هم که...بعلهههه یه روز هم تو خونه مادرجون تمام شیر خشکتو ریختی زمین و این بهونه ای شد که وقتی ددون(شیر) می خواستی می گفتیم یادته ریختی زمین دیگه نداریم باید بخریم...خدا را شکر زیاد اذیت نشدی اوایلش که باید چندتا قصه بهت می گفتم و چندبار ر...
نویسنده :
مریم موسوی
11:56